ها ها ها....
اسب بخار
مردی در هوای سرد، اسبی را دید که از بینی اش بخار بیرون می آمد.
با خود گفت: فهمیدم، پس اسب بخار که می گویند همین است!
عموم
اولی: با عمویت کجا می روی؟
دومی: او را می برم فروشگاه محله مان؛ چون آن جا نوشته «خرید برای عموم آزاد است!»
قوه بینایی
اولی: آیا به نظر تو هویج باعث تقویت قوه بینایی می شود؟
دومی: بله، قطعاً؛ چون تا به حال خرگوشی ندیده ام که عینک زده
باشد!
بیماری
اولی: من یک پسر دارم که هر روز بیشتر شبیه من می شود؟
دومی: اگر وقت داری ببر دکتر تا جلوی این بیماری را بگیرد!
نام گذاری
اولی: اسم پسرت را چه گذاشتی؟
دومی: سامان.
اولی: سیمان بگذاری بهتر است، سنگین تر است!
صرف فعل خوردن
معلم: سعید فعل خوردن را صرف کن!
سعید: آقا اجازه! با قاشق و چنگال؟
نظر یادتون نره!